تقریبا همه شرکتهایی که “بزرگ شدن” رو تجربه میکنند چالششون اینه که اگر از بالا نگاه کنی افراد دورِ کاری که میکنند جمع شدند نه دور چیزی که تحویل میدن!
ما میفروشیم!
ما تحلیل میکنیم!
ما توسعه میدیم!
ما طراحی میکنیم!
ما زنگ میزنیم!
ما زنگ میخوریم! (یعنی به ما زنگ میزنن)
ما مدیریت میکنیم!
ما تست میکنیم!
ما بسته بندی میکنیم!
ما میبریم!
ما میاریم!
گاهی حتی سردر اتاقها هم “کاری که میکنند” رو میزنن!
کلی افراد هم با عناوین عجیب غریب و شرح شغلیهای فضایی این وسط هستند که فقط باشند تا مدیرعامل یا هیات مدیره بتونه بفهمه “چه خبره”! با وجود اینکه روی کاغذ نظم وجود داره، چرا کارها منظم انجام نمیشه؟ انگار این نظم یکنظم طبیعی نیست! چه اتفاقی افتاده؟
اگر فرصت خوندن بقیه یادداشت رو ندارید، اصل قصه اینه که ما به صورت غریزی در شرکتداری برای اینکه آنتروپی رو کاهش بدیم و به اصطلاح انضباط کاری بسازیم، برعکس آنتروپی کل رو افزایش میدیم! و طبق قانون ترمودینامیک به سمت فنا میریم!
ولی چرا این کار رو با خودمون میکنیم؟
حقیقت اینه که تقصیر هیچکس نیست که اینجوری شده، هنوز هم کاملا معلوم نیست که چرا این اتفاق میفته اما میدونیم که تعداد نفرات یک سیستم با چالش آشفتگی و افزایش آنتروپی نسبت مستقیم داره! دست کم فعلا اینجوریه که اگر سیستمی که داره رشد میکنه رو به حال خودش رها کنی، آنتروپی بالا میره و نابودی سیستم رو تهدید میکنه! انگار که همون موقع که داریم در سازمان فرایندهای شفاف، ابزار، شیوهنامههای رنگارنگ میسازیم و به خیال خودمون بینظمی رو کاهش میدیم، در جایی دیگه، در جایی به مراتب مهمتر و حیاتیتر، آنتروپی و بینظمی داره بالا میره و ما بیخبریم!
البته تجربیات متعددی وجود داره که نشون میده لزومی نداره حتما کم تعداد باشی تا آنتروپی پایینی داشته باشی. فقط کافیه وقتی داری رشد میکنی، سیستم رو به حال خودش رها نکنی!
فکر میکنید کدوم تصویر آنتروپی بالاتری داره؟ راست یا چپ؟ 🤔 🙂
آنتروپی در سازمانهای مدرن و بخصوص دانشکاری، ابعاد جالب دیگری هم داره که خب این یادداشت رو طولانیتر میکنه.
دیدگاهتان را بنویسید