نبرد در صلح؛ موتور خلقِ دوست داشتنی‌ها

یک الگوی تکرارشونده در دنیای محصولات نوآورانه بخصوص توسعه محصول نرم‌افزاری وجود داره که زیاد باهاش روبرو میشم. این الگو شبیه یک نبرد در صلح هست. جالبه وقتی کتاب‌های مختلف یا یادداشت‌های موسسین استارتاپ‌ها و مهندس‌ها رو هم میخونی، مستقیم یا غیرمستقیم به این الگو و ویژگی‌هاش اشاره کردند.

من این الگوی یین یانگ در توسعه محصول رو اینجوری فهمیدم:

کارِ محصول‌چی‌ها رویاپردازیه! همون چیزی که بهش میگن ویژِنِری؛ کار مهندسین هم مهار کردنِ این رویا در ظرفِ امکانه!

یعنی چی؟ درواقع بوجود آورنده نهایی، مهندس‌ها هستند و این کار رو با کشیدن طنابی که به رویای بیزنس وصله انجام میدن! البته جوری که طناب دور گردن بیزنس و خودشون تاب نخوره!

نتایجش از بیرون همیشه فوق العاده و محشر بوده، ولی جالبه که عمدتاً نه مهندسین و نه محصول‌چی‌هایی که مستقیم درگیر ماجرا بودند، ۱۰۰٪ از کار راضی نیستند. محصول‌چی فکر میکنه کاش بتونه به سقف رویاهاش چنگ بزنه و مهندس‌ها هم امیدوارند تا کار رو ساده‌تر و زمینی‌تر “دربیارند”!

نتیجه این طناب‌کشیِ فوق العاده سازنده، خلق و “توسعه” چیزهای خوبی بوده که اطرافمون می‌بینیم! احتمالا خودرو تسلا، دقیقا همون رویایی نبوده که آقای ماسک میدید، و در مقابل در نظرِ مهندس‌ها یک اضافه‌کاری بوده! ولی قرار گرفتن مسالمت‌آمیز این دو انرژی کنار هم باعث خلق چیزی شد که طرز فکر جهان رو نسبت به خودرو تغییر داد!


نبرد در صلح - پورت تایپ C

کشتی بخار، تلفن، توییتر، آمازون، تلگرام، اینستاگرام، یوتوب، اوبر، آیفون، نتفلیکس، پورت USB-C، دوربین سلفی، متاورس، ماین‌کرَفت، استارلینک! در همه اینها اگر فقط آخر کار رو معیار سنجش قرار ندیم و روزهای اول و طی مسیر رو هم لحاظ کنیم، میشه این الگو رو دید. در نمونه‌های وطنی هم این الگو به وفور دیده میشه.

از خود الگو مهم‌تر، نحوه برخورد ماست که فرمولِ برنده رو می‌سازه!

به نظرم هر چیزی که بتونه به سالم، صلح‌آمیز، پایدار و تاب‌آور ماندن این تعادل یا بده‌بستان حاصل‌خیز کمک کنه، سازنده است و برعکس هر چیزی که هر جایی از این حلقه رو ضعیف ‌کنه، اتلافه و کشنده! گلاویز شدن و کشتی گرفتم با این الگو هم باعث سکته توسعه میشه! نمونه‌هاش هم کم نیست. هر جایی ویژنری رو بر مهندسی برتر دونستیم، شترگاوپلنگی غیرقابل نگهداری از آب در آمد و هر جا مهندسی رو بر رویاپردازی ارجح دیدیم، انگیزه و مزیت رقابتی رو از کف دادیم! هر دو یک نتیجه میده: شکست!

  • جلسات طولانی، بکلاگ‌های سنگین، سلسله مراتب، بروکراسی، کد زیاد و باگ زیاد چه تاثیری روی این نظم داره؟
  • استادکاری، باهم نشستن، هدف‌های کوچک، اعتماد، سادگی و ارتباط مستقیم با مشتری چطور؟

فکر میکنم بتونید به این لیست‌ها چیزهایی اضافه کنید.

آگاه بودن به این الگوی نبرد در صلح و از همه مهمتر بی جهت گلاویز نشدن باهاش میتونه برای مربی‌ها، بیزنس‌چی‌ها و کسانی که محصولی رو میسازند یک معیارِ کاربردی باشه که چه چیزی لازمه و چه چیزی اتلاف! احتمالا تئوری‌های علمی و نظری ممکنه وجود داشته باشه که بتونه این الگو رو تقویت یا حتی رد کنه! خوبه حرف آقای جورج باکس رو گوشه ذهنمون داشته باشیم:

“همه مدل‌ها نادرستند؛ اما برخی بدرد می‌خورند!”

جورج باکس (George Box)

👋

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *