یعنی این تفکر تیلوریسم و آبشاری را هر جور که میزنی و از هر دری که بیرون میرانی، بازهم پنجرهای یافته و به داخل میجهد!!
اخیراً خیلی مد شده که شبیه چنین چیزهایی را در مورد افراد و حواشی ساختارهای سازمانیِ بهاصطلاح چابک، بشنویم:
- ما نیروهای کار بلدِ چندکاره داریم، بنابراین به هیچ فردی توی تیم وابسته نیستیم.
- اگر با کنار گذاشتن کسی از مجموعه، دچار مشکل تولید بشم، پس طرز مدیریت خوبی نداشتم!
- اگر ما به یک نفر خیلی نیاز داشته باشیم پس ساختار سازمانی خوبی نداریم!
- ما خیلی خفنیم، هرکس رو با هرکس دیگه میشه توی تیممون جایگزین کرد!
- محصول ما به فرد خاصی وابسته نیست. هرکسی رو میشه با خیال راحت جابجا کرد!
درواقع باید به این عده از شبه چابک اندیشان یادآور شد که تن عالیجنابان تیلور، ماکس وِبِر و هنری فایول – از پیشگامان مکتب تیلوریسم و مدیریت علمی-اداری، هم با مشاهده این وصلهکاریهای خوفناک و نامیمون، در گور میلرزد!
تقریباً هر متدلوژیای حول سه محور اساطیری میچرخد. هر مکتب و جهانبینی در توسعه که کیفیت برای آن مطلوب است، این سه مؤلفه را بازتعریف کرده است. البته هر یک به شیوه و ذائقه خودش: افراد – محصول – فرایند.
در هیچ سبکِ توسعهای، چه رسد به آنها که وابسته به دانشکاراناند (Knowledge Workers)، افراد بهمثابه آجرهای سفالی و بدون خون و خونریزی، قابل تعویض و جایگزینی نیستند. شگفت اینکه حتی در یک ساختمان هم به این سادگیها نمیتوان یک آجر را با همتایش جابجا کرد! برای نمونه، اصول چهاردهگانه مدیریت اداری – هِنری فایول را ببینید (اصل دوازدهم) تا متوجه شوید که برادران زاویهدارِ تیلور-مکتب هم، هرگز اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاسته بودند که ما چابک کاران، به زندگی نشستهایم!
خط آخر: استراتژی و ساختار سازمانی خود را بهگونهای بچینیم که به همۀ افراد وابسته باشد! خودسازماندهی و چندکاره بودن، یک صفت جمعی است. نگاه خطی به مناسبات تیمی و روابط انسانی در تیمها، وصله زدنِ ناشیانۀ تکهای از جهانبینیِ سنتی بر پیکرۀ چابکی است. وصلههای ناجوری که به آن نمیچسبند!
دیدگاهتان را بنویسید