جنبش اوپنسورس واقعا یک استثناست! به طوری که در خیلی از موارد در روششناسی توسعه محصول یک نمونه پَرت (Outlier) بحساب میاد. به همون اندازه که پرت هست به همون اندازه هم مهم و قابل تامله! تقریبا هیچکدام از قواعد و شیوههای مدرن موفقیت در موردش صدق نمیکنه!
- تیمی وجود نداره
- پولی وجود نداره
- هدف متمرکزی وجود نداره
- سازمان و تشکیلات وجود نداره
- نظام پاداش و تنبیه وجود نداره
- مدیریت پروژه وجود نداره
- مدیریت محصول وجود نداره
- مالکیتی وجود نداره
- تکلید و CTO وجود نداره
- سلسلهمراتب وجود نداره
- زمانبندی و تخمین وجود نداره
- ددلاین وجود نداره
تنها چیزهایی که به طور مشخص وجود داره اینهاست:
- نوعی “خودسریِ” فردگرایانه
- حسِ تعلق به “قبیله”
- کار “داوطلبانه”
از طرفی تنوع، کیفیت و خواستنی بودن محصولات متن باز و از همه مهمتر، خلاقانه و جریانساز بودنشون بر هیچکس پوشیده نیست! به نظر میرسه یک “چیز موثری” هست که همه دنبالشیم ولی با پول و زور قابل خریدن نیست! نبوغ، خلاقیت و اشتیاق یک کنشِ داوطلبانه ست!
کتابِ ارزشمند Turn the Ship Around! رو برای بار دوم میخوندم! استیون کاوی – نویسنده کتاب هفت عادت موثر، در پیشگفتار این کتاب چنین جملهای داره:
“ممکنه بتونی پشتیبانی یک نفر رو با دستمزد، جایگاه، قدرت یا ایجاد ترس بخری ولی نبوغ، اشتیاق، وفاداری و خلاقیتِ سرسختانه یک انسان صرفاً داوطلبانه ست!”
You may be able to ‘buy’ a person’s back with a paycheck, position, power, or fear, but a human being’s genius, passion, loyalty, and tenacious creativity are volunteered only.
𝘚𝘵𝘦𝘱𝘩𝘦𝘯 𝘙. 𝘊𝘰𝘷𝘦𝘺
𝘍𝘰𝘳𝘦𝘸𝘰𝘳𝘥 𝘰𝘧 𝘛𝘶𝘳𝘯 𝘵𝘩𝘦 𝘚𝘩𝘪𝘱 𝘈𝘳𝘰𝘶𝘯𝘥
مشخصه که پروژههای تجاری نمیتونن کاملا تحت فرهنگ متن باز توسعه پیدا کنند ولی از اون مشخص تره که پروژه های تجاری بدون نوآوری و نبوغ هم به اهداف تجاری خودشون نمیرسند! اگر مشکلات بزرگ رو خلاقیتِ داوطلبانه حل میکنه، برای ایجاد این خلاقیت داوطلبانه در محیط های تجاری چه باید کرد؟ و چه نباید کرد…
دیدگاهتان را بنویسید