تلۀ استانیسلاوسکی!

🚀 اگر عجله داری و میخوای سریع بدونی چالش‌های هفته چیه، اینجا کلیک کن! امّا اگر دوست داری بدونی ایده چالش‌ها چطور متولد شده، به خوندن ادامه بده… 😉👋


مدیریت محصول دیجیتال یک شغل نسبتا جدیده! شاید اسمش جدید نباشه ولی رسم و رسوم و حال و هوایش جدیده. مثل هر پدیده جدید دیگری، ابعاد آسیب‌ها یا چالش‌هایی که ممکنه برای خود فرد ایجاد کنه هم هنوز ناشناخته ست. مطالعه‌هایی در مورد آسیب استرس بر روی ذهن و توان تصمیم گیری افراد صورت گرفته ولی من نمیخوام اینجا در مورد اونها صحبت کنم.

با محصول‌چی‌های زیادی حرف زدم و با بعضی از اونها هم مستقیم و غیر مستقیم کار کردم. بسیاری از اونها، بخصوص موفق‌ترین‌هاشون بدون اینکه خودشون خبر داشته باشند مدام در یک جور تله یا دام ذهنی قرار میگرفتند، بخصوص وقتی خیلی سال یا خیلی عمیق روی یک محصول یا یک سگمنت ویژه کار میکنند. خودم هم این تله رو تجربه کردم!

محصولی‌ها، مستعد گیرکردن در فضای مسئله‌ای که به شکل روزانه باهاش کار میکنند هستند. این موضوع باعث میشه فضای راه‌حل هم براشون قفل بشه! دنیاشون محدود به بیزنسی میشه که درش حرفه‌ای کار میکنند.

این موضوع شاید در نگاه اول یک حُسن به نظر برسه: یک مدیر محصول با تجربه و متمرکز در بیزنسی خاص! چه چیزی از این بهتر؟ شوربختانه این موضوع از دور خوب به نظر میرسه. برای همین برای خود فرد شبیه تله هست:

  • امنیت شغلی این افراد وابستگی شدید به بیزنس یا دامنۀ کسب‌وکار متبوع‌شون داره. بازارش کمی تق و لق باشه به مشکل میخورند.
  • با توحه به قانون کانوی (Conway’s Law)، این افراد خودبخود مانعی برای ظهور راه‌حل‌های خلاقانه و بروز تفکر خارج از چارچوب (Outside the box thinking) در سازمان میشن.
  • اگر کارشون رو به هر دلیل از دست بدهند، دامنۀ جستجو برای کار جدید براشون کوچک، شلوغ و سرخ هست.
  • مهاجرت و پیدا کردن کار مرتبط با رهبری محصول در کشورهای دیگه اغلب براشون مشکله. با قوانین و قواعد کسب و کار اخت شدند.
  • وقتی از کار قبلی بیرون میان، از پیشرفت‌ها و زرق‌وبرق‌های جدید و مدرن متعجب و گاهی سرخورده میشن.
  • در کامیونیتی‌های محصول، گفتگوها کمتر عمق تکنیکی دارند، چون اغلب حرف هم رو خیلی متوجه نمیشن! بنابراین این دورهمی‌ها بیشتر جنبه مارکتینگ محصولات رو به خودشون گرفته تا بحث فنی.
  • به عنوان منبع درآمد دوم کمتر برای مشاوره بهشون مراجعه میشه. در مشاوره به بیزنس‌های متفاوت کمتر موفق هستند یا اعتماد به نفس لازم رو ندارند.

همونطور که بالا گفتم، محصولی‌ها به شدت مستعد گیرکردن در فضای مسئله هستند بخصوص اگر هر روز و برای مدتی طولانی در اون فضا قرار گرفته باشند. دولپرها یا مربی‌ها و اسکرام‌مسترها هم ممکنه در این تله بیفتند ولی هم احتمالش خیلی کمه و هم شدت سقوط به اندازه محصول‌چی‌ها نیست و طبیعتاً خارج شدن هم ازش براشون ساده تره!

مربی‌ها، دامنۀ کارشون افراد هست و هرچقدر در این بیزنس عمیق بشن، براشون بهتره! اونها ممکنه در تلۀ ساختار سازمانشون گرفتار بشوند و فکر کنند همه جا مثل سازمان اونهاست بنابراین راه‌حل‌ها هم یکسانه! دولوپرها هم تکنولوژی اولویت نگاهشون هست. اونها ممکنه در تله تکنولوژی‌هایی که سال‌ها در سازمان باهاشون کار کردند بیفتند و ترندهای جدید رو نبینند و هر جای جدید هم بروند از همون جعبه ابزار قدیمی استفاده کنند.

برای مربی‌ها، چون تنوع شخصیت‌ها و افراد و تعاملات در شرکت عموماً زیاده، و برای دولوپرها چون خودبخود در معرض بمباران تکنولوژی قرار میگیرند و از اول بهشون یاد میدن که در فضای راه‌حل واگرا فکر کنند، بنابراین فکر میکنم عمق و خطر این تله نسبتا براشون کمتره! هنوز کاملا و علمی مطمئن نیستم که چرا اینطوره ولی مشاهداتم نشون داده که شرایط برای افراد بیزنسی و محصولی (Product & Business People) بغرنج تره!


روش استانیسلاوسکی

من شغل محصول‌چی‌ها رو از جهاتی شبیه بازیگری میبینم! توی سینما، ما به عنوان تماشاچی معمولا دوست نداریم متوجه بشیم که هنرپیشه داره «کار» میکنه! این باعث میشه هنرپیشه‌های حرفه‌ای سعی کنند در نقششون به اصطلاح فرو برن! سیستم‌های زیادی مثل روش استانیسلاوسکی، که یک روش عمیق برای تمرین دراماتیک هست، این کار رو برای هنرپیشه‌ها انجام میده! استانیسلاوسکی معتقد بود، بازیگر باید نقش رو درونی کنه تا بتونه بازی کنه! نسخه هالیوودی این روش به «بازیگریِ متد The Method» معروف هست. مارلون براندو به عنوان یکی از هنرمندان شاخص مکتب بازیگریِ متد شناخته میشه:

Stanislavsky System - سیستم استانیسلاوسکی

محصولی‌ها هم یک جاهایی بدون اینکه خودشون بدونند بخاطر شغلشون در محصول و اتمسفرش فرو میرن! فکرکردنِ مداوم به پرسونای کلیدی کسب‌و‌کار، نیازهاش، احساساتش، فیدبک‌هاش، طرزفکرش، پول توی جیبش، شرایط اقتصادیش حتی شرایط روحیش، احتمالاً سالم نمیذارتت! شاید بشه بهش گفت تله استانیسلاوسکی در محصول!

در دنیای هنرپیشه‌ها تکنیک‌هایی هست که بازیگرها بعد از یک پرفورمنس طولانی و سنگین به اصطلاح De-roling می‌کنند. تکنیک‌های زیادی وجود داره که به نوعی “بازیگر خودش رو در کاراکتر گم نکنه!”، “به دنیا برگرده!”.

احتمالا بازیگرانی رو دیدید که فقط یک تیپ رو بازی میکنند یا فقط نقشهای منفی بازی میکنند. یا حتما از بازیگرهای زیادی شنیدید که دوست دارند ژانر و نقش کمدی هم بازی کنند. بازیگرها میترسند که در یک قالب نقشی بمونند و این ترس بیشترش ریشه تجاری داره: اینکه حق انتخاب‌های حرفه‌ای محدود باشه!


گابریله آریاس دانشجوی دانشگاه لسلی، پایان‌نامه‌ای داره با عنوان “In The Wings” که در مورد بحران‌هایی که هنرپیشه‌ها تجربه میکنند و تکنیک‌هایی که استفاده میکنند تا از این بحران خارج بشوند هست. اگر تا این‌جای یادداشت اومدید، خوندنش خالی از لطف نیست! 🎭


دونستن یا استفاده از تکنیک‌های نقش‌زدایی در صنعت سینما چیز خوبیه که شاید در موردشون بنویسم ولی برای الان فکر میکنم تفاوت بزرگ بازیگری با شغل‌های ما سه چیزه که نمیذاره از تکنیک‌های اون صنعت به طور مستقیم استفاده کنیم:

  • هنرپیشه‌ها خیلی بیشتر از محصولی‌ها دستمزد میگیرند و میتونن هزینه‌های برخی از اون تکنیک‌ها رو پرداخت کنند!
  • هنرپیشه‌های سینما میتونن مدت طولانی بین دو نقش بیکار بمونند و مشغول ریکاوری باشند ولی ما احتمالا نمیتونیم و باید زود برگردیم سر کار!
  • هنرپیشه‌ها با یک پروژه طرفند! بعد از پایان فاز فیلمبرداری، هرچقدر هم که طولانی باشه، آزادند که به خودشون و زندگی برگردند! اما شغل محصولی‌ها، یک بازیِ بینهایته!

هر هفته کمی بهتر!

فکر میکنم مثلِ یک هنرپیشه خوب، محصول‌چی خوب هم کسی هست که بتونه نقش‌های محصولی مختلفی رو بازی کنه و به تبع حق انتخاب‌های حرفه‌ای بیشتری داشته باشه و در نتیجه سرعت و چابکیش در آنبردینگ در محصولات مختلف بیشتر باشه! همیشه فکر میکردم باید برای این موضوع کاری کرد. باید به محصول‌چی‌ها کمک کرد گاهی از پیله ابریشمی بیرون بیان و دنیاهای دیگه رو هم ببینند. باید راهی باشه که بتونیم نه مثل هنرپیشه‌ها، انقدر گران و لاکچری، ولی به شکلی موثر De-roling کنیم! چالش‌های هفتگی از اینجا متولد شد!

فکر کردم، شاید خوب باشه هر هفته یک چالش مشترک از دنیای محصول داشته باشیم که برای مدتی کوتاه هم که شده افراد رو از شرایط فعلیشون، شغل، مسئولیت‌ها و محصول‌شون دور کنه و به چیز دیگری شاید کیلومترها دورتر مشغول کنه! این کار میتونه عضلات فکری افراد رو پرورش بده، دیدشون رو گسترده‌تر کنه و کمی هم مفرح باشه! البته این روش اختراع من نیست، محصول‌چی‌ها و بیزنس دولوپرهایی رو هم دیدم که خودشون به عنوان یک عادتِ خوب این بازی ذهنی رو انجام میدن: خودشون رو جای همکارشون در بیزنسی دیگر قرار میدن و سعی میکنند اوضاع رو از دریچه نگاه او ببینند، امّا با تکیه بر دانش خودشون راه‌حل خلق کنند.

سعی میکنم هر هفته یک چالش غیرتکراری که ویژه همون هفته است رو با شما به اشتراک بذارم! روشی که الان به ذهنم میرسه و دم‌دست‌تر هست اینه که همینجا در سایت قرارشون بدم.

اگر بازخوردی برای بهتر شدن برنامه داشتید، خوشحال میشم کمک کنید. این چالش‌ها پاسخ مشخص و از پیش تعیین شده‌ای نداره و خب طبیعیه در پایان هفته پاسخی به عنوان جوابِ درست براشون منتشر نمیشه!

البته اگر دوست داشتید میتونید پاسخ‌‎ها یا نظر فنیتون رو به همراه لینک یا هشتگِ مخصوص چالش ( ProductChallenges# )، در شبکه‌های اجتماعی مطرح کنید، شاید تونستیم به همین طریق همه رو یک جا جمع کنیم و جالب‌ترش کنیم.

👋

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *